پارت دوم رمان فرزند اتش

#در خواستی

مردی در مرکز اتاق ایستاده بود. بلند قامت، شانه‌های

پهن و لباس تیره و گران‌قیمتی که به طرز خطرناکی برازنده‌اش بود. صورتش بی‌نقص، اما کاملاً بی‌احساس بود؛ مثل یک مجسمۀ مرمر. او داشت به بیرون، به شهر بی‌کران خیره می‌شد.

ات کیفش را محکم‌تر گرفت. این مرد، همان «جئون جونگکوک»، فرزند آتش، قوی‌ترین مرد کره جنوبی بود.

«شما...» ات با لحنی رسمی شروع کرد. «شما من رو برای مذاکره دعوت کردید، آقای جئون. من وکیلم، کیم ات.»

جونگکوک بدون اینکه برگردد، دستش را بالا برد و کلام ات را قطع کرد.

«من وقت برای مذاکره با افراد ضعیف ندارم، خانم کیم.» صدایش عمیق و لرزاننده بود. «شما پرونده‌ای در دست دارید که به منافع من آسیب می‌زند. من شما را دعوت نکردم که مذاکره کنیم.»

او چرخید. نگاه خیره‌اش مثل دو تیغ یخی بود که مستقیماً به چشمان ات اصابت کرد.

«من شما را دعوت کردم که... پرونده را به من تحویل دهید.»

ات لحظه‌ای سکوت کرد. این لحن، نه یک پیشنهاد، بلکه یک فرمان بود. او پوزخندی زد، پوزخندی که معمولاً برای رقبای ضعیف‌ترش در دادگاه کنار می‌گذاشت.

«متأسفم، آقای جئون. من وکیلم، نه یک منشی تحویل‌دهندۀ مدارک. موکل من بی‌گناه است و تا زمانی که اینگونه باشد، من پرونده را تحویل هیچکس نخواهم داد. حتی به 'فرزند آتش'.»

جونگکوک لحظه‌ای ابرویی بالا انداخت. چشمان تاریکش، کوچکترین لرزش در دستان ات را زیر نظر داشت.

«بسیار خب، خانم وکیل.» جونگکوک با صدایی آرام و ترسناک گفت. «پس اولین درس امشب اینه: در بازی قدرت من، اراده و قانون، آتش من رو خاموش نمی‌کنه.»

ادامه دارد...
دیدگاه ها (۰)

هر چی میخوای بپرس جواب میدم 😁😊

پارت سوم رمان فرزند اتش #در خواستی

***## رمان فرزند آتش### پارت ۱بوی تند عرق، چرم فرسوده و منتو...

رمان فرزند اتش پارت اشنایی دختری با نام کیم ات 22ساله وک...

پارت ششم رمان فرزند اتش

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط